سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، کشنده نادانی و مایه بزرگواری است . [امام علی علیه السلام]
ترانه ها

غمگینم…
همانند دلقکی که روی صحنه چشمش به عشقش افتاد که با معشوقش به او میخندیدند…!

 

 

 

حرف های دلم را هیچکس نفهمید…
فقط روزی مورچه ها خواهند فهمید…
روزی که در زیر خاک گلویم را به تاراج میبرند!

 

 

 

این روزا اگه خون هم گریه کنی عمق همدردی دیگران با تو یک کلمه است…*آخی*

 

 

 

دلت را به کسی نسپار این روزا برخی از سپرده ات هم بهره می خواهند…
بهره ای به قیمت تنهایی …

 

 

 

هر قلبی یه دردی داره،فقط نحوه ابراز آن متفاوت است…
برخی آن را با اشک ابراز میکنند و برخی با لبخند …

 

پس مردم به تو که ستاره داوود جلو خود گذاشتی پولی نمی دهند، به خصوص که درست نشستی کنار دست گدایی که در جلو خود صلیب گذاشته است. در واقع از روی لجبازی هم که باشد مردم به او پول می دهند نه به تو.» گدای پشت ستاره داوود بعد از شنیدن حرفهای کشیش صابون روغن کوسه آر پی رو به گدای پشت صلیب کرد و گفت: «هی "موشه" نگاه کن کی اومده به برادران گلدشتین* بازاریابی یاد بده؟» روزی، سنگ تراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت می کرد صابون روغن کوسه ماهی خلیج فارس از نزدیکی خانه بازرگانی رد می شد. در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوکران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد با خود گفت: ....  این بازرگان چقدر قدرتمند است! و آرزو کرد که او هم مانند بازرگان باشد. در یک لحظه، به فرمان خدا او تبدیل به بازرگانی با جاه و جلال شد! تا مدت ها فکر می کرد خرید اینترنتی صابون کوسه که از همه قدرتمندتر است. تا این که یک روز حاکم شهر از آنجا عبور کرد، او دید که همه مردم به حاکم احترام می گذارند حتی بازرگانان.  مرد با خودش فکر کرد: صابون کوسه کاش من هم یک حاکم بودم، آن وقت از همه قوی تر می شدم! در همان لحظه، او تبدیل به حاکم مقتدر شهر شد. در حالی که روی تخت روانی نشسته بود، مردم همه به او تعظیم می کردند. احساس کرد که نور خورشید او را می آزارد و با خودش فکر کرد که خورشید چقدر قدرتمند است.خرید صابون نرم کوسه  او آرزو کرد که خورشید باشد و تبدیل به خورشید شد و با تمام نیرو سعی کرد که به زمین بتابد و آن را گرم کند. پس از مدتی ابری بزرگ و سیاه آمد صابون کبد کوسه و جلوی تابش او را گرفت. پس با خود اندیشید که نیروی ابر از خورشید بیشتر است و آرزو کرد که تبدیل به ابری بزرگ شود و آن چنان شد. کمی نگذشته بود که بادی آمد و او را به این طرف و آن طرف هل داد. این بار آرزو کرد که باد شود و تبدیل به باد شد. ولی وقتی به نزدیکی صخره سنگی رسید صابون کوسه دیگر قدرت تکان دادن صخره را نداشت. با خود گفت که قوی ترین چیز در دنیا، صخره سنگی است و تبدیل به سنگی بزرگ و عظیم شد. همان طور که با غرور ایستاده بود soap sharks ، ناگهان صدایی شنید و احساس کرد که دارد خـُرد می شود. نگاهی به پایین انداخت و سنگ تراشی  خواص صابون روغن کوسه جنوب  را دید که با چکش و قلم به جان او افتاده است!

 

شک ندارم همین روزا …
هیچ گرسنه ای باقی نمی ماند …
همه سیر میشوند از زندگی …

 

رسید مژده که آمد بهار و مژده دمید...  باری دیگر  بهار آرام آرام زمستان سرد را به در کرد صابون کوسه بهدیس ندبیر و با طنین عطر لطیف خود در سردی زمستان ... نسیم خوش رقص خود را در کوه ها و کومه ها و دشت ها و شهرها جولان داد ... دلم برات تنگ شده  تا باز بگوید که پشت هر ابری آفتابی تابان است.   ضمن تبریک به شما خوانندگان عزیز صابون کوسه بهدیس  آرزو می کنم سال 90 سالی سرشار از سلامتی خرید صابون نرم کوسه بهدیس برکت، شادی، سرشاری و سرافرازی برای شما باشد.دو گدا در یکی از خیابان های شهر رم صابون کوسه آر پی کنار هم نشسته بودند. یکی از آنها صلیبی در جلو خود گذاشته بود و دیگری ستاره داوود. مردم زیادی که از آنجا رد می شدند به هر دو نگاه می کردند ولی صابون نرم کوسه آر پی فقط تو کلاه کسی که پشت صلیب نشسته بود پول می . کشیشی که از آن جا رد می شد مدتی ایستاد و دید که مردم فقط به گدایی که پشت صلیب نشسته پول می دهند و هیچ کس به گدای صابون جگر کوسه ماهی پشت ستاره داوود چیزی نمی دهد. رفت جلو و گفت: ....  «رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ اینجا یک کشور کاتولیک هست، تازه مرکز مذهب کاتولیک هم هست.

 

آنچه نامش زندگی بود ما را کشت،ماند ه ام آنچه نامش مرگ است با ما چه میکند؟!


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط نرگس سلیمانی 93/8/11:: 6:13 عصر     |     () نظر